با عشق به تو سلام میکنم!

تو از کجای آسمان، تو از کجا رسیده ای؟
که نقش عشق و دوستی به قلب من کشیده ای؟

ز عاشقانه عاشقانه عاشقانه های من
چه برگها، چه شاخه ها، چه دسته ها که چیده ای

دری به باغ مهر و گل به روی من گشوده ای
چو قطره ای آرزو به قلب من چکیده ای

چو شبنمی نشسته روی برگها نرگسی
ز گونه های زرد من ترانه ها شنیده ای

چو باد بی قراری از دیارها گذشته ای
چه خوب و صادقانه در وجود من وزیده ای

تو از کجای آسمان، تو از کجا رسیده ای؟
دلم نوید می دهد، تو از خدا رسیده ای

دوستت دارم را با من بسیار بگو

دوستم داری را از من بسیار بپرس





دوستت دارم قد ستاره‏های آسمون...

بی مقدمه برات می‏نویسم...

نامه‏هایت را دوست دارم... دست خطت را... گویی با تو قلم با کمال میل به هم‏آغوشی کاغذ رفته... دست خطت را دوست دارم... واژه‏ها را زیر دست خطت می‏رقصند... دریای نگاه مهربانت کاغذ را اقیانوس احساسات کرده است... نگاهت را دوست دارم... رازی در نگاهت پنهان است که نمی‏بینم، شاید عشق است... واژه‏ها خوشحالند...

دستانت را دوست دارم... دستانی که پر از مهر قلم را به عشق بازی با کاغذ وامیدارد... چقدر زیبا می‏نویسی... بی صبرانه انتظار روزی را می‏کشم که دستان پر مهرت دستان مرا در آغوش بگیرند... شانه‏هایت را دوست دارم... می‏دانم که روزی صدف مرواریدهای من می‏شوند... صبرت را دوست دارم... چقدر با حوصله هستی تو... واژه‏ها سکوت کرده‏اند...

قلبت را دوست دارم... زیباترین احساسات در قلب توست... چقدر مغرورم که در این قلب جا دارم... می‏دانم که روزی سرم را روی سینه‏ات خواهم گذاشت و صدای ضربان عشق را خواهم شنید... چقدر دلم تنگ است... چقدر دست خطت را دوست دارم... واژه‏ها می‏گریند...

دوستت دارم تا روزی که ستاره‏ای در آسمان می‏درخشد

 

...همه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنهء سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهء بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم

همه می ترسند
همه می ترسند ، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم

سخن از پیوند سست دو نام
و هماغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوختهء بوسهء تو ...


چطور باورت کنم؟؟؟

میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چترتو باز میکنی

میگی عاشق برفی ولی از یه گوله برف می ترسی

میگی عاشق پرنده ای ولی اونو تو قفس زندانی می کنی

میگی عاشق گلهایی ولی اونارو از شاخه میکنی

چطور انتظار داری باورت کنم وقت میگی دوستت دارم؟؟؟



تقدیم به کسانی که بی هیچ جرمی آهسته تر از یاس به خواب رفته اند ...

امشب باران به میهمانی چشمانم آمده ...

خسته ام خسته از همه کس و همه چیز حتی از نفس کشیدن...

امروز عقربه های ساعت حادثه را برایم به تصویر کشیدند ...

اکنون من با خاطرات نفس گرفته ات زندگی را با آه سردی می نوازم .



    .::  به نام معبود عاشقان::.

   نمیدونی وقتی چشمات پرخوابه            به چه رنگه. به چه حاله

                                        مثل یک جام شرابه

  نمیرونی چه عمیقه. چه سخنگو            

                                           یه کتابه......

  نمیدونی که چه رنگه. چه قشنگه  

                                    رنگه آفتاب بهاره.مثل یک جام بلوره

   نمیدونی که دل من توی اون چشمای شوخت

                           روی اون برکهء آروم               یه حبابه......

   نمیدونی وبجزمن دگری هم نمیدونه

                                             که یه دنیا توی اون چشم سیاهه

   کیه گفته. هرکی میگه.همه حرفه.  تورومیخواد بفریبه...

 جزدل من که پرازعشق وجنونه. حرف اون چشم سیاه رو

                         دل دیگرنمیدونه... چشم دیگرنمیخونه .....

                                  

                           تقدیم به همهء اونایی که عاشق هستند....




 گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

  بین من و عشق توولی فاصله ای نیست

                                            گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

                                            گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

  پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

  تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

                                            گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت

                                            جز عشق تودر خاطر من مشغله ای نیست 

  رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

  بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست...   

                           


   بی تو طوفان زدة دشت جنونم   

  صید افتاده به خونم  

  تو چه سان میگذری غافل از اندوه درونم؟

  بی من از شهر سفر کردی و رفتی؟      

                بی من ازکوچه گذر کردی و رفتی؟    

  قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم ..

    تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم              

  تو ندیدی نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی

                     چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم           

  گوییا زلزله آمد     گوییا خانه فرو ریخت     به یکباره سر من

   بی تو من در همة شهر غریبم

    بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی            

    برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

  تو همه بود و نبودی   تو همه شعر و سرودی  

 چه گریزی زبر من؟  که بمیرم ز غم دل

        به تو هرگز نستیزم

       من و یک لحظه جدایی؟ 

       نتوانم         نتوانم

         بی تو من زنده نمانم

   بی تو من در همة شهر غریبم....

     
     



 

گاهی آنقدر دنیا در نظرت زیبا و قشنگ میشه که فکر می کنی این خوشبختی همیشه پایدار هست.

آنقدر در اون خوشی دروغی غرق میشی که یه وقت به خودت میای که می بینی اون خوشبختی خیلی وقته که ازت دور شده و تو وانمود میکردی که خوشبختی و خودتو گول می زدی و اونوقته که خوب که دقت می کنی می بینی از همون اولم اشتباه می کردی و اون یک خوشحالی زود گذر بوده که تو می خواستی اونو به زور برای همیشه پیش خودت نگه داری و نمی خواستی باور کنی که اون خوشبختی مال تو نبوده و اشتباهآ برای یک مدت کوتاه راهشو گم کرده و یه مدتی...

بعضی چیزا رو به زور نمی شه داشت .به هیچ قیمتی نمی شه بهش رسید.

به نظر من بهترین کار اینه که هیچ وقت به هیچ قیمتی به هیچی و هیچ کس دل نبندی فقط در این صورت هست که موقع از دست دادنشون خیلی ضربه نمی خوری.

ما برای چیزهای ناراحت کننده و همین طور چیزهای فوق العاده قشنگ اشک میریزیم چون میدونیم دائمی نیستن ...

اگر بر گل تکیه زنی می شکند

اگر بر آب تکیه زنی می رود

اگر بر تار تکیه زنی می ریزد

اگر بر روز تکیه زنی شب گردد

اگر بر شب تکیه زنی روز گردد

اگر بر دوست تکیه زنی دشمن گردد

که جهان جایگاه تکیه زدن نیست

سست است و بی مقدار

هر روز عوض می شود و هر دم به رنگی در آید

پس بر آن تکیه زن که در جهان نیست

نمی میرد و می ماند

بوده است و هست

دشمن نمی شود و پژمرده نمی گردد

جان می دهد و می گیرد

او خداوند یست که پشت هیچ تکیه کننده ای را خالی نمی کند  
 

Love

God is Love

You are angels of love - Children of Love

Children of God - made to love

Love

میگی ...

 میگی عاشق بارونی

ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری بالای سرت

میگی عاشق برفی

ولی طاقت یه گوله برفی رو نداری

میگی پرنده ها رو دوس داری

ولی خیلی آسون میندازیشون توی قفس

میگی عاشق گلهایی

ولی خیلی راحت از شاخه جداشون میکنی

انتظار داری نترسم

وقتی بهم میگی عاشقتم ؟!!!!!

تنهایی من

یه موسیقی لایت گذاشته بودم و یه کاغذ بی صدا روی میز بود .نمیدوم چه جوری شد که یهو دلم حوس کرد صدای شرشر بارونا در بیارم.دستم همینجوری بی اختیار داشت یه کلبه کنار یه برکه توی یه جنگل را می کشید، احساس می کردم کلی ابر بهاری هم بالا سر این جنگل هستش .هر چی تابلو و ورق پاره تا حالا نقاشی کرده بودم یادم نمیاد که برای خودم نگه داشته باشم.بجر یکیشون که تابلوی تنهایم بود.کاغذ که کلی گواش روش نشسته بود.چقدر من به این تابلو خیره شده بودم و فکراما توش مخفی کرده بودم.یه روز که خیلی خسته شده بودم اون تابلو را از رودی دیوار برداشتم و اسمشا گذاشتم تابلوی مزخرف . از اون روز دیگه قلم توی دستام نمی چرخید که چیز قشنگی بکشم . الان سه سالی میگذره نمیدونستم کجا هم هستش .حدس زدم که یه گوشه ای توی زیر زمین کنار اون لوازم نقاشیا باشه.بی اختیار بلند شدم و مثل قدیما قلمما گذاشتم پشت گوشم و زیرزمینا بهم ریختم تا پیداش کردم.چه غباری روش نشسته بود، وقتی با دستام غبارشا پاک کردم دیگه متوجه نشدم کجا هستم .فقط یه مروری به کل زندگیم شد.از روز اولی که خودما شناختم و اسمما یاد گرفتم تا موقعه ای که اونا بایگانی کردم.دوباره اونا روی دیوار نصب کردم.

بزار تنها باشم ، تنها بمیرم

دیگه از درد و غم آروم بگیرم

برم پیدا کنم یه جای خلوت

بشینم اشک بریزم تا قیامت

 

برو ای دل بخواب که وقت خوابه

سلام تو همیشه بی جوابه

به تو بی دست و پا از من نصیحت                                                                                                         

اگه عاشق بشی خونت خرابه

 

چرا ای دل تو اینفد سر بزیری

به دام این و اون هر دم اسیری

چرا گول می خوری با یک اشاره

سحر شد تو هنوز چشمات بیداره







چراغ خانه من سالهاست خاموش است روح خسته من قرنها به تیغ فنا

چه همنشین غریبی است غم به چشمانم و دست سرد مرا خواب میکند معنا
ار آئینه بپرس نام نجات دهنده ات راآیا زمین که زیر پای تو می لرزد تنها تر از تو نیس؟
...یاس
دیگه حرفام نداره رنگی
واسه تو من میدونم
...
دیگه باغ آرزوهام نداره از تو نشونی
دل من تنها شده بی تو نداره یه همزبونی
اگه چشمات منو میخواس
پشت پلکات نمی موندم
دیگه این ترانه ها رو نمی ساختم نمی خوندم
بگو آخه واسه چی پیشم نمیای خوب من
مگه دوسم نداری
منو نمیخای خوب من.


آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق
آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق
آهای ای گل شب‌بو آهای گل هیاهو
آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو
دلم لاله عاشق آهای بنفشه تر
نکن غنچه نشکفته قلبم رو تو پرپر
من که دل به تو دادم چرا بردی ز یادم
بگو با من عاشق چرا برات زیادم
آهای صدای گیتار آهای قلب رو دیوار
اگه دست توی دستام نذاری خدانگهدار
خدانگهدار...
دلت یاس پراحساسه آی مریم نازم
تا اون روزی که نبضم بزنه ترانه‌سازم
برات ترانه‌سازم تو آهنگی و سازم
بیا برات میخوام از این صدا قفس بسازم
آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق
آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق
آهای ای گل شب‌بو آهای گل هیاهو
آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو
دلم لاله عاشق آهای بنفشه تر
نکن غنچه نشکفته قلبم رو تو پرپر
من که دل به تو دادم چرا بردی ز یادم
بگو با من عاشق چرا برات زیادم
آهای صدای گیتار آهای قلب رو دیوار
اگه دست توی دستام نذاری خدانگهدار
خدانگهدار
...

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع / او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد!
در حسرت دیدار تو آواره ترینم

گرچه تا منزل تو فاصله ای نیست



خواب دیدم آمدی

خواب دیدم آمدی
با عشقی از سوی نیاز
با سبدی از گل یاس
عشق را در سبد یاس نهادی وبه من هدیه دادی
گل یاسی چیدم
بوسه بر آن زدم و بازتقدیم تو کردم
اشکی از دیده تو
بر سر ناز نگاهم لغزید
و به لبخند گل یاس قسم
که دل من لرزید
و همه رویایم، غرق یاسی گردید
که بهارانه أی از دست تو بود…..


برای او

برای او که حضورش کمرنکتر از باران شده است
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
و اینسان خوابها را با تو معنا میکنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو...
...
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب

 

هزار قناری خاموش در گلوی منعشق را ای کاش زبان سخن میبود آنکه میگوید : دوستت میدارم دل اندوهگین شبی است که مهتابش را می جوید ای کاش ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست هزار ستاره حیران در تمنای من عشق را ای کاش زبان سخن بود در کنده ی تمام درختان جنگلی نام تو را به ناخن بر کنده ام اکنون تو را تمام درختان میشناسند نام تو را بر گرده ی گور گوزن به ناخن پلنگان نوشته ام اکنون نام تو را ، با نام ، پلنگان کوهها با نام میشناسند
 …Georg Michael ’ song kindness in your eyes I guess you heard me cry You smiled at me like Jesus to a child I ‘m blessed I know But now I know When you find a love When you know that it exists Then the lover that you miss Will come to you on those cold , cold nightsSandness in my eyes No one gussed and no one tried With your last breath you saved my soul
دیگر...
دیگر سراغت را از نارنج رها شده در پیاله ی آب نخواهم گرفت دیگر سراغت را از ماه ، ماه درشت و گلگون نخواهم گرفت . دیگر سراغت را از گلدان شکسته بر ایوان آذر ماه نخواهم گرفت .دیگر نه خواب گریه تا سحر ،نه ترس گم شدن از نشانی ماه ،دیگر نه بن بست باد و نه بلندای دیوار بی سوال … من ، همین من ساده … باور کن برای یک بار بر خاستن هزار هزار بار فرو ریخته ام .در جمع من و این بغض بی قرار ، جای تو خالی



آریان

گل من
یه روزی زیر گنبد نیلی توی گلدون تنهای تنها
خالی بود جای گل توی قلبش
لونه داشت تو سینه اش غم دنیا
حالا غصه و غم دیگه رفته
بازم اومده ابر بهاری
...


گل هیاهو

آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق
آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق
آهای ای گل شب‌بو آهای گل هیاهو
آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو
دلم لاله عاشق آهای بنفشه تر
نکن غنچه نشکفته قلبم رو تو پرپر
من که دل به تو دادم چرا بردی ز یادم
بگو با من عاشق چرا برات زیادم
آهای صدای گیتار آهای قلب رو دیوار
اگه دست توی دستام نذاری خدانگهدار
خدانگهدار...
دلت یاس پراحساسه آی مریم نازم
تا اون روزی که نبضم بزنه ترانه‌سازم
برات ترانه‌سازم تو آهنگی و سازم
بیا برات میخوام از این صدا قفس بسازم
آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق
آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق
آهای ای گل شب‌بو آهای گل هیاهو
آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو
دلم لاله عاشق آهای بنفشه تر
نکن غنچه نشکفته قلبم رو تو پرپر
من که دل به تو دادم چرا بردی ز یادم
بگو با من عاشق چرا برات زیادم
آهای صدای گیتار آهای قلب رو دیوار
اگه دست توی دستام نذاری خدانگهدار
خدانگهدار...


زوال عاشقی { صدای بیداری عشق }

باغ در چله نشست --- تو به خاک افتادی

کمر عشق شکست --- ما نشستیم و تماشا کردیم

دلم میخواد گریه کنم --- برای قتل عام گل

                 برای مرگ رازقی

دلم میخواد گریه کنم --- برای نابودی عشق

                 واسه زوال عاشقی

وقتی که قلبا و گلها --- شکسته و پرپر شدن

وقتی که باغچه های عشق --- سوختن و خاکستر شدن

من و تو از گل کاغذی --- باغچه داشتیم توی خواب

با خشتهای مقوایی --- خونه میساختیم روی آب

وقتی که ما تو جشن شب --- ستاره بارون میشدیم

وقتی که سنگر سایه ها پنهون می شدیم

از نوک بال کفترها خون پریدن میچکید

صدای بیداری عشق رو خواب شب خط میکشید

dariush



من تورو میخوام قفس رو نمیخوام -- خوندن بی همنفس رو نمیخوام

من تو تقدیر ستاره های شب -- قصه ی همین و بس رو نمیخوام

من تو رو میخوام توی بهت سایه ها -- وقتی میشکنه همه گلایه ها

من تو رو میخوام توی این آب روون -- خواب نمناک یه فصل بی خزون

من تورو میخوام روی شنهای کویر -- گرمیه وجودتو ازم نگیر

من تورو میخوام توی قلب آسمون -- میدونم که با منی تو مهربون